پسری از کرمان
خیال
میکردم عشق عروسکی است که میتوان با آن بازی کرد ولی افسوس اکنون که معنی عشق را
درک کرده ام فهمیده ام که خود عروسکی هستم بازیچه دست سرنوشت
خداوندا چرا دل آفریدی ؟ چرا این دل
را عاشق آفریدی ؟ اگر عاشق شدن جرم و گناه است چرا سیمای زیبا آفریدی ؟
روی دیوار مقابل پنجرهات قلبی کشیدم
زیبا، تا ارزش عشق همیشه در خاطرت باشد، امروز تو رادیدم که روی قلبم مینوشتی:
زبالههایتان را در این محل نگذارید
چشمامو وقف تــو کردم،
دل به خلوت تــــو بستم ، هم ترانه پس کجایی؟! من که مردم از جدایـی، دل شکسته و
غــریبم، جون میدم اگـــه نیایی
:قالبساز: :بهاربیست: |